خلاصه ی قسمت ۷ میراکلس
زویی به نانوایی پدر مرینت میرود و چند تا ماکارون سفارش میدهد او با مرینت هم آشنا میشود و با او دوست میشود وقتی پیش خواهر ناتنی اش کلویی می رود کلویی به او می کوید اگر می خواهی اینجا بمونی باید به قوانین من احترام بذاری زویی هم گفت باشه و کلویی شروع کرد به گفتن قوانین رسیدند به قانون ۷۲ کلویی گفت چون تو پدرت همراهت نیست می تونی از پدر من استفاده کنی بعد به پدرش زنگ زد و کفت(بـــــــاااااااااااااااااابــــــــااااااااااااا) و پدرش اومد و اون گفت ماشینمو برای رفتن به مدرسه صورتی کن و تا انها یه مدرسه (.دبیرستان) برسند کلویی در حال گفتن قانون ۱۴۲ بود همه باید گشته مرده ی تو باشن و بعد چند تا از یچه ها رو کنار زد و کیف زویی رو به یکی از انها داد
وقتی به مدرسه رسیدند مرینت به زویی سلام کرد و کلویی هم دوپن چنگ(مرینت) رو مسخره کردو به زویی گفت تو اون رو میشناسی؟ زویی هم گفت امروز اون رو توی نونوایی دیدم و زویی شروع کرد از مرینت بد گفتن و مرینت 😔ناراحت 😔شد وقتی زویی پیش کلویی رفت کلویی بابت اینکه زویی از مرینت بد گفته بود یک کفش الماس نشان به او داد و زویی ناراحت بود آنها برای مرینت نقشه کشیدن بعد زویی گفت می خوام برم ببینمکفش هام توی افتاب هم برق میزنن؟ بعد پیش آندره رفت توی بالکن اندره گفت من هم وقتی بچه بودم دوست داشتم کار هایی بکنم اما بخاطر مخالفت خانواده ام نتونستم انجام بدم حالا هم کلویی به تو میگه باید مثل من رفتار کنی و تو هم چاره ی دیگه ای نداری شادوماث هم وقتی دید که زویی ناراحته اونو به سنگ شکن تنها تبدیل کرد آکوما در کفش هایش رفت
او هر زمانی که پایش را به به موجو دات زنده یا هر چیز دیگری میزد ان چیز از بین رفته و او بزرگ تر می شد تا اینکه لیدی باگ🦸🏻♀️ 🐞و کت نوایر🐱🦸🏻♂️سنگ شکن تنها 🦹🏻♀️را شکست دادند زویی هم برعکس نقشه ی کلویی را انجام داد و کلویی او را از اتاق خودش
بیرون کرد ولی آندره اتاق دیگری به زویی داد تا زویی انجا بماند
امیدوارم که دوست داشته باشید خدا نگهدار